رکورد نمایش خیانت و سیاهی در جشنواره سی و چهارم فجر شکسته شد!/حکایت سینماتوگراف 2
سعید مستغاثی
عق زدن، دختران فراری، لباسهای اجق وجقی، سیگار و دودهای غلیظ، پدران خشن و بیمنطق ریش دار، برادران جوشی و متعصب، سنتهای دست و پاگیر، مادران مستاصل، مکانهای چرک و کثیف، دوستان بیبند و بار، جوکها و شوخیهای جنسی و پایین تنه ای، فحشهای رکیک،
دله دزدیهای خفن، تکه پرانیهای لوس و بیمزه به باورهای مردم و ارزشهای انقلاب و... و مهاجرت وگریز از کشور و شک و تردیدهای خانوادهها و خیانتهای چند لایهای حتی در میان عشقهای آبکی دختران و پسران فراری را میتوان عناصر اصلی و پرتکرار اغلب فیلمهای جشنواره سی و چهارم محسوب کرد که مدعی سینمای اجتماعی و بیان دردهای جامعه خود بودند! جامعهای محدود و بسته که از فضاهای پیرامونی سازندگان آثار و تصورات و توهمات ملهم از کانالهای معدود مانند شبکههای سخیف ماهوارهای فراتر نمیرفت.
میتوان گفت جشنواره سی و چهارمی که متاسفانه به نام و عنوان مبارک فجر منتسب شد، رکورد نمایش پلشتی و کثافت و فاجعه و ویرانی در جامعه و خانواده ایرانی را شکست و به سیم آخر زد!
وقتی فریدون جیرانی به عنوان یکی از اعضای هیئت انتخاب جشنواره، پیش از آغاز آن، خبر از تلخ بودن 80 درصد آثار سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر را داد، برخی باور نکردند و آن را به حساب سلیقه شخصی وی گذاردند اما وقتی اغلب آنها که با نگاه کارشناسانه و منصفانه جشنواره فوق را رصد کردند، تقریبا اکثرا متفقالقول بودند اکثریت فیلمهای بخشهای اصلی جشنواره سی و چهارم،
نه تنها تلخ و غمبار و سیاه هستند و در تحریفی آشکار جامعه ایرانی را اجتماعی در حال اضمحلال و فروپاشی نشان دادهاند، بلکه در زمینه ساختارهای سینمایی نیز دچار نزول و افت شگفت انگیزی گردیده و حتی همان نگاه بیمار و سادیستی خود را نتوانستند در شکل و شمایلی درست و فرمی قابل قبول ارائه دهند و اغلب این آثار فرسنگها زیر خط فقر استاندارد سینما قرار گرفتند!!
از «سینما» خبری نبود!
شعر و شعارهای تصویری و کلامی بیداد کرد و عوضی گرفتن دوربین سینما به جای تریبون سخنرانی و کرسی صدور بیانیه و خطابه و اجرای نمایشنامههای سخیف رادیویی، در میان این گروه از فیلمسازان، رایجترین عنصر ساخت فیلم به شمار آمد!! و تاسف برای جشنوارهای که همه اعتبار و حیثیت خود را درپای تصویر سازان متوهم و نابالغی قربانی کرد که دیگر حتی برخی جشنوارههای معلومالحال جهانی نیز حاضر به هزینه کردن پای آنها نبودند!!
آنها با فیلمی همچون «اژدها وارد میشود» ساخته مانی حقیقی که تقلیدی از فیلمهایی مثل «زلیگ» وودی آلن بود و با فریب تماشاگر به عنوان یک داستان واقعی و به کمک برخی شخصیتهای به اصطلاح سیاسی مانند صادق زیبا کلام، مشتی دروغ و اراجیف به خورد مخاطب داد و در واقع فقط تن بروس لی را در قبر لرزاندند!
یا فیلم «دختر» رضا میرکریمی که ماجرای نخ نما شده و کلیشهای پدر مذهبی ریش دار نمازخوان خشن و بیمنطق و پدر بیریش به اصطلاح متجدد منطقی را در یک قصه کهنه روایت کرد،
یا فیلم «خشم و هیاهو» هومن سیدی که اگرچه ساختاری قابل قبول داشت اما همان حکایت کهنه شهلا و ناصر محمد خانی و ماجرای پرحاشیه و به اصطلاح «مجله جوانانی» آنها را به تصویر کشیده بود،
و فیلم «ابد و یک روز» سعید روستایی که به اصطلاح کشف جشنواره سی و چهارم بود ولی با ساختاری عقب افتاده از جمله حدود 20-25 دقیقه اضافی آغازین و شخصیت زیادی و منفعل و بیربط و محتوایی به شدت عقب مانده و حقارتآمیز در واقع به قول یکی از منتقدین، سینمای فلاکت را جان تازهای بخشید،
.... اغلب نامزدیها و جوایز را مال خود کردند اما در مقابل، برخی فیلمها به خصوص فیلم خوشساخت «سیانور» حتی از انتخابهای مردمی (به دلیل واهی عدم نمایش در 3 روز نخست!) حذف شد و در داوری جشنواره برخی از خوشساختترین فیلمهای بخش سودای سیمرغ جشنواره مانند «بادیگارد» و همین فیلم «سیانور» از داوری منصفانه به دور ماندند.
فیلمهای استاندارد و خوشساخت کنار ماندند!
عدم حضور فیلم «بادیگارد»، اثر خوشساخت و جذّاب ابراهیم حاتمیکیا در میان نامزدهای بهترین فیلمنامه و کارگردانی و همچنین بهترین فیلم، از جمله عجایب و غرایب جشنواره سی و چهارم بود. در حالی که قریب به اتفاق افراد حاضر در جشنواره اعم از کارشناسان و منتقدین و مردم و مسئولینی که فیلم را دیدند، بر قوی بودن فیلمنامه و کارگردانی آن تاکید داشتند. اما فیلم «بادیگارد» به طرز سؤالبرانگیزی از رقابت در اصلیترین رشتههای بخش مسابقه جشنواره سی و چهارم بازماند!
اینکه انتخابهای یک هیئت داوری 5 یا 7 نفره، در نهایت نتیجه سلیقههای معدودی است و اگر به جای اعضای یک هیئت داوری، اعضای دیگری بودند، نتیجه دیگری حاصل میگردید، امری منطقی به نظر میرسد. اما نکته آنجاست که انتخاب در میان فیلمهایی همچون «سرگیجه» آلفرد هیچکاک و «دلیجان» جان فورد، بحث سلیقه را به میان میآورد و هر هیئت داوری تخصصی ممکن است یکی از این دو فیلم را برگزیند ولی اگر یک هیئت داوری در میان انتخاب مابین همین«سرگیجه» هیچکاک با یک فیلمفارسی مانند «عنتر و منتر» ساخته امیر شروان، به مشکل برخورد و به جای «سرگیجه»، «عنتر و منتر» را برگزید، دیگر مسئله سلیقه و علاقه نیست، بلکه در خوشبینانهترین حالت، مسئله کمبود سواد سینمایی، نبود تخصص و عدم شایستگی برای داوری و اعتبار یک جشنواره سینمایی به میان میآید.
جایزه فرمایشی برای بهترین فیلم جشنواره
اما عظیمترین و حیرتانگیزترین گاف جشنواره سی و چهارم، اعطای جایزه بهترین فیلم به اثر ماندگار «ایستاده در غبار» بود که تنها 2 جایزه فنی و جنبی بهدست آورده بود، در حالی که رقیبش یعنی فیلم «ابد و یک روز» با حمایتهای ویژه! 9 جایزه از جمله جوایز بهترین فیلمنامه و کارگردانی را هم گرفته بود! مانند آن است به دانشآموزی که اغلب نمرههایش، صفر و یکی دوتا هم تک یعنی زیر 10 گرفته، در کارنامهّ معدل 20 داده شود و برعکس دانشآموزی که 9 تا نمره 20 آورده را در کارنامه، معدل قبولی ندهند!
وجود چنین تناقضی چطور امکان داشت، فیلمی مانند «ابد و یک روز» که علاوهبر 7 جایزه مهم، دارای بهترین فیلمنامه و کارگردانی (یعنی اصلیترین محورهای برتری یک فیلم) شناخته شد، به عنوان بهترین فیلم معرفی نگردید؟! مگر به جز فیلمنامه و کارگردانی چه عنصر اصلی دیگری در برگزیدن یک فیلم برتر دخالت دارد؟ این فقره با کدام منطق و عقل سینمایی و هنری جور درمیآید؟!
به نظرم در جشنوارهای که آقایان برگزار کردند، عناصر دیگری در گزینش فیلم خوب «ایستاده در غبار» به عنوان بهترین فیلم وجود داشت. شاید شرمندگی مسئولان سینمایی از برگزاری بینظمترین دوره جشنواره و نمایش انبوهی از ضعیفترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران و اعطای جوایز متعدد به یکی از آنها و همچنین عدم اعتنا به معدود آثار سینمایی و مردمی حاضر در این جشنواره، باعث گردید تا به خیال خود، باج داده و یک فیلم خوب دفاع مقدس را به عنوان بهترین فیلم انتخاب کنند!
البته این خط باجدهی در دوران وزیر فراری ارشاد دولت به اصطلاح اصلاحات مطرح شد که وی در بخشی از استیضاح خود توسط نمایندگان مجلس گفت در کنار تمامی فیلمهای ضدارزشی، همواره سعی کرده برای خالی نبودن عریضه و فرار از انتقادات مردمی، ویترین جشنواره فیلم فجر را با یک فیلم دفاع مقدس تزیین نماید!
به نظر آمد مسئولان جشنواره سی و چهارم نیز همچنان همان خط باجدهی وزیر فراری را دنبال کردند، غافل از اینکه مردم ایران ثابت کردهاند اهل باجگیری و باجدهی نیستند!